دوستت دارم...

روزی دختر و پسری در حال برگشتن از فیلم بودند.
پسر از سکوتی که در میان آنهاروان بود متوجه شد اتفاق خاصی افتاده است.
دختر از پسر خواست تا ماشین را نگاهدارد تا او صحبت کند
.
دختر به پسر گفت که احساسش نسبت به پسر عوض شده و زمان آنرسیده که هر کس به دنبال کار خود برود
.
پسر در حالی که داشت دست در جیب خودمیکرد تا نوشته ای تا شده را به دختر بدهد قطره اشکی بر صورتش روان شد
.
در همانزمان راننده ای مست در حال رانندگی با سرعت بالا در همان خیابان بود
.
رانندهمست ناگهان منحرف شد و دقیقا به سمت راننده ماشینی که دختر و پسر در آن بودندبرخورد کرد و پسر را کشت
.
به طور معجزه آسایی دختر زنده ماند و به یاد نوشتهافتاد آن را باز کرد و خواند.پسر اینطور نوشته بود
:

"
بدون عشق تو من خواهممرد.هر وقت خواستی بدونی کسی دوست داره تو چشاش

زل بزن تا عشقو تو چشاش ببینی...اگه نگات کرد

عاشقته...اگه خجالت کشید برات میمیره...اگه سرشو

انداخت پائین و یه لحظه رفت تو فکر بدون که بدون تو

میمیره.......میدونم الان رفتی تو فکر زندگی اجبار

است...مرگ انتظار است...عشق یک بار است...فکر

تو تکرار است...جدائی دشوار است...کاش گناهی کنم

که مجازاتش تبعید به قلب تو باشد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ادامه مطلب
نوشته شده توسط vahidgholipor soleimani در 16:22 | لینک ثابت