سلام دوستان عزیز :
متنی که نوشتم رو تقدیم می کنم به اونایی که از گفتن احساسشون می ترسیدند مثل خودم و مثل ..........
بارها خواستم تا با تو درد و دل کنم . شاید کمی از بار سنگین احساسم کم شود ولی همیشه بیم از دست دادن تو مانع خروج حرفهایم شد و همچنان با این توهم زندگی کردم به امید اینکه شاید تو را روزی مال خودم کنم و پیش همگان اعتراف کنم که بدون تو هیچم اما چطور می توانستم در مقابل عظمت غرورت ایستادگی کنم پس همچنان در عشق تو دست و پا زدم تا آن هنگام که یافتم تو از آن کس دیگری هستی . کم کم بر این حرف باورم شد راست گفته اند :
کسی که تو دوستش می داری تو را دوست نمی دارد و کسی که تو دوستش نمی داری تو را بیشتر از جان دوستت می دارد .
شاید اگر در مقابلت سکوت نمی کردم و پرده شرم و خجالت را کنار می زدم اکنون می توانستیم در کنارهم باشیم و با یک دنیا آرزو که برایت داشتم زندگی می کردیم ولی حالا که رفته ای دیگر خجالتی نیستم و زمان زود تر از بین ما عبور کرده و من ماندم و یک دنیا سکوت که هیچ وقت به زبان نیامد و در قلب و روح من آمیخته شد و تا آخرین لحظه عمرم مرا همراهی خواهد کرد . امیدوارم دریافته باشی که چقدر عاشقت بودم و هستم اما تو هیچ وقت نخواستی این را از حال زارم درک کنی . بدرود کسی که باعث تباهی عمرم شد ، بدرود کسی که حس نکرد نگاهم را و بدرود .............
از طرف یه خجالتی
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: